Friday, September 17, 2010

هنوز دارم رژیم میوه و سبزی رو ادامه می دم، امروز جمعه است و این یکشنبه می شه دو هفته، چند روزی از رژیم و پیاده روی هم کردم یکم بیشتر از دو کیلومتر
توی هفته اول دو کیلو وزن کم کردم، تو این هفته تا الان که جمعه است یک کیلو
به نظرم روند کم شدن وزن کند می شه تو هفته دوم، چون بدن تطابق پیدا می کنه با کالری مصرفی یه جورایی، اولا واسم خیلی عجیب بود که چرا با این مقدار کالری وزنم کم نمی شه، چون مثلا یه آدم با مشخصات من باید حداقل روزی 2500 کالری(آیا این کیلو کالری هست یا کالری، یادم رفته) دریافت کنه که من چیزی حدود شاید 600 کالری می گیرم، ولی الان واسم جا افتاده که بدن عادت می کنه و سعی می کنه متابولیسم و بیاره پایین
مشکلی که این رژیم داشت واسه من تو روزهای اول خستگی و ضعف دائم با صدای غرغر(؟) شکم، ولی بعد این ضعف و خستگی رفت و انگار نه انگار که رژیم دارم و کاملا عادت کردم به این کم خوردن و صدای شکم خیلی خیلی کم شده، در حدی که متوجه نمی شم
در مورد هوس غذا کردن، الان دیگه اصلا هوس هیچ غذایی نمی کنم، یعنی از جلوی رستوران رد بشم یا هر چی واسم کاملا عادی شده، واسه چمبه هم خب تقریبا یک روز در میان غذا درست می کنم و اصلا دلم نمی خواد بخورم، ولی یه هوس دائم دارم، دلم می خواد سیب زمینی سرخ کرده بخورم با کچاپ، یعنی این فکر اصلا از مغزم خارج نمی شه، دائم بهش فکر می کنم، هی به خودم وعده می دم که آخر هفته برم بخورم
این و می خوام بگم که در حالتی که رژیم هم نیستم از این فنتزی های غذایی دارم، ولی دائم نیست چون می دونم مثلا یه ساعت بعدش عملی اش می کنم، ولی این دائم به یک غذا فکر کردن اعصاب خورد کنه
.
الان رژیم اینطوری ئه که صبح یه چای سبز با یه پرتقال، نزدیک ظهر یک قهوه با شیر بدون شکر، ظهر یه سیب، ساعت 3 دوباره یه سیب دیگه، ساعت 6 سالاد کاهو بدون سس طبعا، شب هم نارنگی یا هویچ یا هر میوه دیگه ای غیر از موز
روزی یک کلیسم و یک مولتی ویتامین که البته همیشه می خوردم به رژیم ربطی نداره
.
این و می نویسم خودم به نظرم میاد همین؟ باورم نمی شه من اینقدر دارم غذا می خورم در روز
امروز هم یکی از شلوار جین هام که از شیش ماه قبل به اینور اندازه ام نشده بود و پوشیدم، خوشحال بودم اینقدر
.

0 comments: