Monday, August 31, 2009

یه نفر به من یه سری عکس داد، بعد وقتی بازشون کردم دیدم همه عکس های خودم ئه تو موقعیت های مختلف، بدون اینکه خبر داشته باشم، بعد به نظرتون منظوری داره ؟
البته همزمان هم من گفتم حالا که اینطور شد تو هم بیا این سی دی رو بگیر، همه اش عکس های خودش بود تو موقعیت های مختلف، خب طبیعتا هم خبر نداشت
خب من منظور داشتم البته
.

Saturday, August 29, 2009

اولین باری که داداش آدم باهاش درد دل می کنه
بعد از هزار سال
.

Monday, August 24, 2009

دوشنبه دوم شهریور سال 1388

دارم کم کم به این فکر می کنم که فرم اپلیکشن پر کنم واسه دانشگاه، ولی از طرفی هنوز رشته ای که واقعا دلم واسش بره پیدا نکردم، چمبه غر می زنه که چرا کاری نمی کنی

از بس هم که همه اش اینترنتم دیگه اعصابم خراب شده از دست خودم

گاهی دیگه حالم از صفحه مانیتور بهم می خوره، مثل آدم هایی که هیچ کاری نداشته باشن انجام بدن

امروز داشتم فکر می کردم بعدنا که پیر شدم چقدر قراره حسرت این روزهایی رو بخورم که حروم کردم، نمی دونم

چند تا رشته مدنظرم دارم، یکی شون و دوست دارم، بقیه رو می شه ازشون پول در آورد، واسه همون هم می گم که دلم و هنوز نبرده، یعنی که برم این رشته ای که دوست دارم و بخونم ولی پول از کجا در بیارم خب، چمی دونم شاید هم استعدادم شکوفا شد یهو تونستم از این رشته هه پول در بیارم ها ؟

می ترسم پشیمون بشم، این ترسه از پشیمونیه ها، بدتر مانع من می شه

تازه امروز یه پیشنهاد جدید هم دریافت کردم، سر کلاس زبان موقع پخش لیسنینگ یا موقع صحبت های استاد من سریع نتهای فارسی برمی دارم، بعد یه سری اینها رو دیدن و به این نتیجه رسیدن که من باید برم مترجمی بخونم چون همزمان گوش می دم، به فارسی ترجمه می کنم و می نویسم

به نظر خودم هیچ وقت یه توانایی نیومده این موضوع، به نظرت یعنی این الان یه چیز خاصی ئه ؟

راستی، گفته بودم که واسم کتاب بفرست یادته ؟

بیشتر از اینکه دلم بخواد کتاب بخونم دلم می خواد کتاب دور و ورم باشه، حتی بیشتر دلم می خواد که بسته پستی دریافت کنم، نمی دونی با چه عشقی من می رم این صندوق پستمون و وا می کنم، از دیدن قبض آب و برق هم خوشحال می شم حتی، یه وقتی که یه نامه میاد که اسم من روشه که تو هوام، حالا نامه می خواد صورت حساب بانک باشه

ولی خب کم کم دارم به این نتیجه می رسم که بشینم کتاب انگلیسی بخونم، ولی خب گرونه، یه دونه کتاب با کاغذ معمولی چل هزار تومنی می شه، تو رو خدا الان نگو برو از کتابخونه قرض بگیر

اپلیکیشن یکی از دانشگاه هایی که از وقتی ایران بودم بهش فکر می کردم و پرینت گرفتم جلو چشمم گذاشتم، یه سری جاهای خالیشم پر کردم، منظورم این بوده که صرفا جلو چشمم باشه که حواسم به خودم باشه که یعنی من قراره یه کارایی کنم در آینده

بعد نمی دونی یه سئوالای مسخره ای داره من حرصم در میاد، مثلا در مورد دانشگاه ما چی می دونید؟ یا اینکه چه انگیزه ای داشتید از اینکه اینجا رو واسه تحصیل انتخاب کردین ؟ یا اینکه مثلا چه آینده ای رو واسه خودتون متصورین با خوندن این رشته ؟

خب آخه من نمی دونم، واقعا من آینده رو متصور نیستم الان، من صرفا دوست دارم برم این و یاد بگیرم، اگه مثلا بپرسه می خواین بیاین بافتنی یاد بگیرید که در آینده چی کاره بشید یا چه آینده شغلی و اینا، من دقیقا جوابم اینه که بشینم بافتنی کنم، حالا نمی دونم اگه به این سئوال به همین صورت جواب بدم قبوله یا نه ؟

هر چند، از یه طرفی دارم فکر می کنم که حالا که من فعلا فوکوسم رو زبان ئه، گیرم که بگن نه، قبول نیست، حالا البته مصاحبه هم داره

اصلا می دونی، من یه چیزی فهمیدم، اینجا اگه به عنوان یه فرد بومی بخوای درس بخونی پوستت کنده است، یعنی رشته های خوب بخوای بری از هفت خوان ردت می کنن، ولی اگه دانشجوی اینترنشنال باشی و بخوای همون رشته رو بری، چون قراره پول بدی کلی تحویلت می گیرن و این مراحل و واست راحت تر می کنن

برن گمشن بابا، همه جا همینه

حالا که من اصلا تصمیم نگرفتم، لابد الان می گی هر دقیقه من یه حرف می زنم، همه اش هم با هم تضاد داره، خب فعلا همینه دیگه

چی کار کنم، گه گیجه دارم

.

Sunday, August 23, 2009

زیبا شهر ِ گرگان
.

Tuesday, August 18, 2009

و من آدمی هست که با یک ایمیل تمام معادلات زندگیش بهم می ریزه و خاک بر سرش
.

Saturday, August 15, 2009

رادیو می گه دولت واسش صرف می کنه از هر لحاظ که مردم سیگار بکشن
هم اینکه مالیاتی که روی سیگار می گیره، خیلی خیلی زیاده، یعنی یه راه کسب درآمد خیلی مهمه، چیزی بیشتر از 20 میلیارد دلار در سال
هم اینکه سیگاری ها اکثرن زود می میرن و به سن مثلا 90 سالگی نمی رسن که دولت بخواد بعد از دوران بازنشستگی شون روشون هزینه کنه، هم درمان هم چیزهای دیگه
.

Tuesday, August 11, 2009

لامصب این پیاز سرخ کردن بد چیزیه
من چار ساعت پیش یه چی درست کردم هنوز چشام می سوزه
این از این
بعد من نمی دونم چرا فکر می کنم از ایران تا اینجا باید یه سری خواسته های آدم عوض شده باشه، البته در مورد خودم نه ها، در مورد چمبه، مثلا فکر می کنم از چیزی که قبلن خوشش نمی اومد الان می تونه خوشش بیاد لابد، فکر مسخره ای هست، ولی من کلن یه نفر بره موهاشم بزنه فکر می کنم الان باید یه سری تغییرات دیگه ای هم کرده باشه خب
مثلا همین الانی داشتم با دوستم چت می کردم، چمبه کلن از این هیچ وقت خوشش نمی اومده، بعد اومده از بیرون، من مشغول صحبت، می گه کیه ؟ می گم سعید
اخم می کنه می ره
بعده یه ساعت که حرفم تموم شد، رفتم دیدم انرژی اش کلن تو مایه های کم محلی و خود چس کنی هست
بهش میگم عزیزم ؟ خودت و چس کردی ؟
می گه نه، واسه چی
می گم پس قیافت چرا یه طوریه که انگار خودت و چس کردی
هیچی اش نیست، خوبم
می گم پس اگه خوبی من و محل بده
محل می دم
نه، قشنگ محل بده، الان محل نیستی کلن
نه باور کن محلم، بعد یه بوس می کنه می گه بیا این هم محل
نه، این به درد نمی خورد، محل ِ درست حسابی بده :دی
ای بابا، گیر دادی هاااا، اصلا خوابم میاد
.
توجه داشته باشید که ساعت 9 هست الان
.
و این کش و قوس ادامه داشت، یکم نق زدم به حالت لب ورچیده و به صورت واضح تقاضای "مورد محل واقع شدن" کردم و گونه چسبوندم به لبش که تو رودرواسی گیر کنه و یه سری حرکات خفن دیگه
خلاصه تصمیم گرفت بره بخوابه
داشت می رفت بخوابه گفتم عزیزم، ناراحت نباشی ها، فردا بیدار شدی یادت می ره، باشه ؟
چه روییی داری تو بچه
من :دی
.

Monday, August 10, 2009

هیچ تصویری ازت ندارم، که الان کجایی ؟ چی کار می کنی ؟ احساس می کنم از یه جای ِ سیاه یه صدایی میاد که صدای توئه
اینها رو مریم دوستم می گه
که عاشقشم
که یه روز بهش گفتم اگه تو زندگیم یه کار بزرگی کردم تقدیمش می کنم به تو
همونی که با هم قرار گذاشتیم با کسی ازدواج کنیم که بدونه ما چه آدم های جالبی هستیم
همونی که یه روز بهش گفتم این چمبه یه جوریه، مثل تو نیست
که به چمبه گفتم از این رفتارات خوشم نمیاد، مثل مریم نیست
همونی که همیشه می خواستم مواظبش باشم
می خواستم نجاتش بدم
که کوتاهی کردم
.
یعنی می شه یه روزی من از دست استاد راهنمام راحت بشم، ایمیل زده می گه لطفا فاکتورهای آزمایشاتی که انجام دادید رو واسم بفرسید، می خوام از دانشگاه بودجۀ پایان نامه رو بگیرم
بهش می گم نمی شد همون نه ماه پیش می گفتید که اونها مهمه که من نگهشون می داشتم حداقل ؟
پر رو
به روی خودش هم نمیاره که مقاله پایان نامه رو چی کار کرده
.

Sunday, August 9, 2009

نه اینکه کار داشته باشی یا خوابت نیاد، صرفا دلت نمی خواد بخوابی
.