Wednesday, May 26, 2010

.

یه قرمه سبزی درست می کنم، چهار روز می خوریم، خوش می گذره
یه موقع اگه یکی بفهمه می گه واه حالتون بهم نمی خوره، چمبه هیچی نمی گه
والا حالمون که بهم نمی خوره، خیلی هم دوست داریم جفتمون، چمبه هم نه والا چیزی نمی گه، مگه اصلا باید چیزی بگه، اگه دلش نخواد می ره یه تخم مرغ می خوره
این دفعه تو سبزی قرمه هه یه چند تا کرفس ریختم به نظرم خیلی خوب بود، به هوای خودم مثلا خواستم خورش کرفس درست کنم، بعد یه عالمه سبزی ِ قرمه بود با چهار تا ساقه کرفس، بعد هی می خوردم می گفتم این چرا اصلا مزه کرفس نمی ده، دفعه بعد کمتر سبزی می ریزم
من چرا اینقدر غذا زیاد درست می کنم کلا؟
چون به قول مامان بزرگم دستم به کم نمی ره، یعنی که واسه چهار نفر آدم نمی تونم 4 تا برنج بشورم، 8 تا باید بشورم، اگه یه وقت کم بیاد چی، یا اینکه اگه یکی اضافه شد اون وسط ها چی، طفلی چی بخوره، خب حالا فوقش می مونه فردا می خوریم
.
یه دونه خیابون اینجا کشف کردیم، مثل چهار راه میدان گرگان، مغازه داره عین میرصادقی، این دفعه می خوام برم سینی بخرم، رو این تخته گوشت ها که نمی شه سبزی ریز کرد، خلاصه لازم می شه یه وقت خواستم جعفری و گیشنیز و نعناع و کلا سبزی معطر قاطی کنم بریزم تو ماکارونی، حال می ده
.

0 comments: