Wednesday, September 30, 2009
Friday, September 25, 2009
Thursday, September 24, 2009
Wednesday, September 23, 2009
Tuesday, September 22, 2009
Saturday, September 19, 2009
Wednesday, September 2, 2009
Tuesday, September 1, 2009
بعد تازه دیشب من یه سوتی عظیم دادم
روزای اول اصلا از من نمی پرسید کجایی هستم، حتی روزی که اسمم رو بهش گفتم با اینکه هی تلفظش می کرد و واسش سخت بود، گفت خیلی قشنگه اسمت، ولی باز نپرسید کجاییه ؟
حس می کردم کنجکاوه همه اش، ولی خب نمی خواست بپرسه، تا یه روز داشتم یه چیزی تعریف می کردم که توش ایران داشت، بعد گفت شما ایرانی هستید ؟
خلاصه کم کم سئوالاش شروع شد مثلا یه وقتی که داشتم آهنگ گوش می کردم میومد می پرسید چی گوش می دی ؟ موسیقی ایرانی ؟
کجای ایران زندگی می کردی ؟
چطوری بود ؟
آب و هواش چطور بود ؟
چهار هفته پیش پرسید اسم شهری که توش زندگی می کردی چی بود، گفتم گرگان
بعد دیروز تا رسید طبق معمول پرسید که چطوری ؟ خوبی ؟ با این منظور که با مهاجرت چطوری
گفتم اممم، بد نیستم، یکم احساس آدم فضایی بودن می کنم کلن
گفت خب من هم اگه گرگان بودم همین احساس و داشتم
اول فکر کردم اشتباه شنیدم، گفتم کجا ؟
گفت گرگان دیگه، شهر تو
بعده یه ماه یادش مونده بود، گفتم تو یادته شهر من و ؟
.