Thursday, September 24, 2009

یه استاد موسیقی داشتم، یه کتابخونه نصفه نیمه داشت تو دستشویی اش
اولین بار که رفتم خونش دستشویی با اون صحنه مواجه شدم، فهمیدم که واقعا بعضی ها فقط یه چی شنیدن ها، آخه یکی نیست بگه آدم حسابی، تو دستشویی ایرانی، تو اگه بخوای بشینی کتاب بخونی، خب جدای از اینکه زانوهات بعده پنج دقیقه پدرش در میاد، افتادگی می گیری خب
بعد چطوری کتاب و کنترل می کنی(ال افتادن از عقب) من مثلا فکر می کردم خب میاد کتاب و ورمیداره می شینه، بعد شروع می کنه به خوندن، بعد کارش تموم شد کتاب و که کف دستشویی نمی ذاره، بلند می شه می ذاره سر جاش، دوباره می شینه خودش و می شوره یا پاک می کنه و تمام، چون اگه کتاب و بذاره کف دستشویی خب جدای از اینکه ممکنه خیس بشه، باید بعد از عملیات پاک کردن/شستن با دست نشسته ورش داره بذاره سر جاش
.
من که می رفتم دستشویی تو کل زمانی که صرف می کردم همه اش بالا رو نگاه می کردم این کتابخونه اش نیفته رو سر من
.