Monday, August 24, 2009

دوشنبه دوم شهریور سال 1388

دارم کم کم به این فکر می کنم که فرم اپلیکشن پر کنم واسه دانشگاه، ولی از طرفی هنوز رشته ای که واقعا دلم واسش بره پیدا نکردم، چمبه غر می زنه که چرا کاری نمی کنی

از بس هم که همه اش اینترنتم دیگه اعصابم خراب شده از دست خودم

گاهی دیگه حالم از صفحه مانیتور بهم می خوره، مثل آدم هایی که هیچ کاری نداشته باشن انجام بدن

امروز داشتم فکر می کردم بعدنا که پیر شدم چقدر قراره حسرت این روزهایی رو بخورم که حروم کردم، نمی دونم

چند تا رشته مدنظرم دارم، یکی شون و دوست دارم، بقیه رو می شه ازشون پول در آورد، واسه همون هم می گم که دلم و هنوز نبرده، یعنی که برم این رشته ای که دوست دارم و بخونم ولی پول از کجا در بیارم خب، چمی دونم شاید هم استعدادم شکوفا شد یهو تونستم از این رشته هه پول در بیارم ها ؟

می ترسم پشیمون بشم، این ترسه از پشیمونیه ها، بدتر مانع من می شه

تازه امروز یه پیشنهاد جدید هم دریافت کردم، سر کلاس زبان موقع پخش لیسنینگ یا موقع صحبت های استاد من سریع نتهای فارسی برمی دارم، بعد یه سری اینها رو دیدن و به این نتیجه رسیدن که من باید برم مترجمی بخونم چون همزمان گوش می دم، به فارسی ترجمه می کنم و می نویسم

به نظر خودم هیچ وقت یه توانایی نیومده این موضوع، به نظرت یعنی این الان یه چیز خاصی ئه ؟

راستی، گفته بودم که واسم کتاب بفرست یادته ؟

بیشتر از اینکه دلم بخواد کتاب بخونم دلم می خواد کتاب دور و ورم باشه، حتی بیشتر دلم می خواد که بسته پستی دریافت کنم، نمی دونی با چه عشقی من می رم این صندوق پستمون و وا می کنم، از دیدن قبض آب و برق هم خوشحال می شم حتی، یه وقتی که یه نامه میاد که اسم من روشه که تو هوام، حالا نامه می خواد صورت حساب بانک باشه

ولی خب کم کم دارم به این نتیجه می رسم که بشینم کتاب انگلیسی بخونم، ولی خب گرونه، یه دونه کتاب با کاغذ معمولی چل هزار تومنی می شه، تو رو خدا الان نگو برو از کتابخونه قرض بگیر

اپلیکیشن یکی از دانشگاه هایی که از وقتی ایران بودم بهش فکر می کردم و پرینت گرفتم جلو چشمم گذاشتم، یه سری جاهای خالیشم پر کردم، منظورم این بوده که صرفا جلو چشمم باشه که حواسم به خودم باشه که یعنی من قراره یه کارایی کنم در آینده

بعد نمی دونی یه سئوالای مسخره ای داره من حرصم در میاد، مثلا در مورد دانشگاه ما چی می دونید؟ یا اینکه چه انگیزه ای داشتید از اینکه اینجا رو واسه تحصیل انتخاب کردین ؟ یا اینکه مثلا چه آینده ای رو واسه خودتون متصورین با خوندن این رشته ؟

خب آخه من نمی دونم، واقعا من آینده رو متصور نیستم الان، من صرفا دوست دارم برم این و یاد بگیرم، اگه مثلا بپرسه می خواین بیاین بافتنی یاد بگیرید که در آینده چی کاره بشید یا چه آینده شغلی و اینا، من دقیقا جوابم اینه که بشینم بافتنی کنم، حالا نمی دونم اگه به این سئوال به همین صورت جواب بدم قبوله یا نه ؟

هر چند، از یه طرفی دارم فکر می کنم که حالا که من فعلا فوکوسم رو زبان ئه، گیرم که بگن نه، قبول نیست، حالا البته مصاحبه هم داره

اصلا می دونی، من یه چیزی فهمیدم، اینجا اگه به عنوان یه فرد بومی بخوای درس بخونی پوستت کنده است، یعنی رشته های خوب بخوای بری از هفت خوان ردت می کنن، ولی اگه دانشجوی اینترنشنال باشی و بخوای همون رشته رو بری، چون قراره پول بدی کلی تحویلت می گیرن و این مراحل و واست راحت تر می کنن

برن گمشن بابا، همه جا همینه

حالا که من اصلا تصمیم نگرفتم، لابد الان می گی هر دقیقه من یه حرف می زنم، همه اش هم با هم تضاد داره، خب فعلا همینه دیگه

چی کار کنم، گه گیجه دارم

.

0 comments: