Saturday, August 23, 2008

شنبه 2 شهریور ماه سال 1387

داریم برنامه ریزی می کنیم که تا آخر این هفته تهران باشیم، واقعا این مدتی که اینجا بودم خیلی بیشتر از یک ماه واسم گذشته، به جز چند اتفاق خوب که دیدن دوستای قدیمی ام بود بقیه اش خیلی خوب نبود
وسایل مون رو جمع کردیم و داریم کارتون می زنیم، قبلا فکر می کردم که این دفعه که برم تهران اسباب کشی می کنم و میام اینجا، ولی انگاری برنامه عوض شده و من اینجوریش رو خیلی خیلی بیشتر دوست دارم
از الان هی دارم چمبه رو تهدید می کنم، فلان کار و می کنی بهمان کار و نمی کنی، اون هم همش می گه باشه، البته فعلا
.
امروز صبح یادم گل ام افتاده بودم، داشتم میودم گذاشتم اش توی یک لگن آب بزرگ ولی تا الان فکرکنم خشک شده
.

0 comments: