Thursday, July 17, 2008

پنج شنبه 27 تیرماه سال 1387

این چند روزه حسابی دارم روی دو فصل اول پایان نامه هه کار می کنم، حسابی هم جواب داده، خلاصه که از وقتی که رفتم دانشگاه ایران و رفرنس های اصلی رو پیدا کردم خیلی خوب پیش میره همه چی
اصلا هم نمی گم کاش زودتر می رفتم چون که قبلا حالشو نداشتم ولی به این نتیجه رسیدم که از وقتی این کلاس زبان ها تموم شده انگاری من بیشتر حال و حوصله پیدا کردم که کارای پایان نامه ای بکنم
ولی خدائیش اینایی که پول میدن واسشون کارای پروژه ای انجام میدن خوب کاری می کنن، خیلی خیلی یعنی خوب کاری می کنن
آخه اصلا ارزش نداره که این همه بشینی سر یه کار تخمی تخیلی که دوسش نداری
ولی خب ما فعلا پولهایمان را برای موارد مهمتری احتیاج داریم
احتمالا جمعه شب به استاد راهنماهه ایمیلش می کنم،هی ی ی ی به به مبارکم باشه بالاخره
در مورد رفتن شمال هم اینطور که دارم برنامه ریزی می کنم میشه شنبه شب
البته امیدوارم، من که هیچ عجله ای ندارم، ولی همه داره غرشون در میاد دیگه، فکر کنم یه سه ماهی میشه نرفتم، یادم نیست ولی همین حدوده، هر دفه هم که با مامان اینا صحبت می کنم میگن داره بارون میاد و هوا اله و بیساره و خیلی خوبه هو ما شبا با پتو می خوابیم و، خلاصه که دلم حسابی هوای خوب می خواد، چون تهران دیگه واقعا غیر قابل تحمل شده هواش، نشد یه بار من برم بیرون بدون سر درد بیام خونه
یعنی دارم واقعا سعی می کنم که شنبه شب برم هااا
.
غر آخر
یعنی کسی واقعا درک می کنه که قسمت رفرنس نویسی کارای تحقیقاتی وحشتناک ترین قسمت کاره، البته بعد از سرچ برای همین رفرنس ها
.

2 comments:

Donya said...

سلام سلام تقویم خانم ! ( اسمت چیه خوب راستی ؟ )

راستش یادم هست که یکی دو تا از پست ها مو پاک کردم ، ولی الان قاطی ام یادم نمیاد چی بودن !! و یادم هم نمیاد چرا پاک کردم . ولی به هر حال ممنون از لطفت و توجهت و سلامت :)

Farhood said...

آي گفتي (واسه اون دو خط آخر).