Monday, May 24, 2010

دیشب مهمون داشتیم، کیک خریده بودم و اینها
به خانومه می گم آخه این هم کیکه؟ خیلی خوبه ها، ولی من از اون مدل کیک ها دوست دارم که لایه لایه کیک اسفنجی ئه بعد وسطش خامه داره، که می شه نیم کیلو بخوری حالشو ببری
دو تا تیکه شکلات فندقی که روی کیک داشت و برداشتم گفتم می خوای؟ گفت نه مرسی
من هم هردوش و خودم خوردم
بهم می گه چاق شدی ها، ال بل
گفتم آره، رژیم هم نمی تونم به این راحتی بگیرم، یعنی زورم میاد غذا نخورم، دو روز خوب پیش می رم بعد دوباره گند می زنم
می گه اینقدر نخور، ورزش کن، پیاده روی برو
حرصم در اومده بود از دستش، یه طوری می گه ورزش کن انگار که، یه چی بگم بهش
می گه نیگاش کن، تازه از اینکه نمی تونه نیم کیلو کیک بخوره ناراحت ام هست
تازه شام هم سبزی قرمه داشتیم
الان هم نشستم دارم یه تیکه دیگه از کیکه می خورم، از اون قسمت اش واسه خودم برش زدم که روش شکلات آب کرده داشت
یک دونه چایی هم ریختم، بخاری هم آوردم گذاشتم زیر میز تحریر، همینطور خوش می گذره
حالا رژیم هم می گیرم
از شنبه
.

0 comments: