Wednesday, May 13, 2009

چهارشنبه 23 اردیبهشت ماه سال 1388

خانم سین سرش را بین بازو و سینۀ آقاي الف گذاشته و شماره موبایل همسرش را می گیرد، به او اصرار می کند که با آقای الف تماس بگيرد و براي شام دعوتش کند، آقای الف موهاي خانم سين را نوازش می کند و جواب تلفنش را می دهد و به اصرار های همسر خانم سین برای شام بله می گويد و با او برای نیم ساعت دیگر سر خیابان فلان قرار می گذارد و سریع منزل خانم سین را ترک می کند
خانم سین از رختخواب بلند می شود و لباس زیری که برای تولد خانم ِ آقاي الف خریده را يک دور دیگر جلوی آينه پرو می کند
.

2 comments:

MahGol said...

2 thumbs up!

اشرف said...

بدتر از خيانت خائنه كه احساس پيروزي مي كنه ولي انسانيتشو شكسته