Friday, April 17, 2009

پنج شنبه 27 فروردين سال 1388

آقا ما بچه نداریم، دوست هم نداریم داشته باشيم، ولي خب نمی شه ذوق نکرد گاهی
پسره دراز کشیده، چشاش داره گرم می شه، یه دونه از این کاغذ هاي رشته رشته که طلایی هستن هم از صبح هي دستش گرفته باهاش بازی کرده، هنوز هم که داره خوابش می بره تو دستشه
بعد به مامانش می گه : مامان اين طلام و بگیر مباظبش باش
.

0 comments: