Saturday, January 3, 2009

جمعه 13 دی ماه سال 1387

خیر سرمون اومدیم خونه گرفتیم یه چند وقت  آرامش داشته باشیم

از 25 آبان که اومدیم خونه جدید، اولین چیزی که متوجه شدیم دیدیم که آب خونه گرم نیست

حالا نمی خوام قصه بگم چون داستانش خیلی طولانیه، نتیجه اینکه هنوز بعد از حدود دو ماه تو این خونه آب گرم نداریم، حموم نداریم

بعد از اینکه اومدیم فهیدیم که بله، نفر قبلی به خاطر همین موضوع از اینجا فرار کرده رفته

هزار تا تعمیر کار و کوفت و زهر مار آورده این صابخونه ولی درست نمیشه، حالا هر مرگش که هست مهم نیست، مهم اینه که نتیجه این شده  ما از این خونه بریم، وای خدا، همین که دارم این و می نویسم گریم می گیره

دوباره اسباب کشی، کارتن زدن وسیله ها، کامیون زدن، بار کردن، بردن، کارتون ها رو باز کردن، چیدن تو خونه

دوباره گشتن دنبال خونه

صابخونه هم می گه من همه خسارت های رو میدم، گور سرش، خسارت به چه درد می خوره خب، بهش می گم وسیله ها رم شما میای جمع می کنی می بری می چینی؟

وقتی که باید بذاریم دنبال خونه بگردیم و اسباب کشی کنیم چی؟ حداقلش دو هفته می شه

تو این دو هفته از همه کارمون میفتیم چی؟

اعصابم خورده ه ه ه

فکر اسباب کشی هم تنم و می لرزونه
.

0 comments: