Thursday, December 18, 2008

پنج شنبه 28 اآذر ماه سال 1387

نصفه شب که بیدار می شم چون جیشم گرفته، خیلی حرص می خورم، تو راه دستشویی هم به این فکر می کنم چی خوردم آخه آخر شبی من؟ ای بابا
بعد نمی دونم چرا من که اصلا سر و صدا نمی کنم تو چه جوری بیدار می شی؟
صبحش به من می گی تو راه دستشویی غرغر می کردی چرا؟
من می گم، کِی؟
دیشب
آها
.
نصفه شب که بیدار میشم حواسم هست ها، تازه قشنگ هم می فهمم به در و دیوار می خورم و هی مواظبم که نیفتم یه وقتی، بعد اون موقع که برگشتم تو رختخواب هم می دونم تو یه چیزی گفتی
اگه گفتی چی گفتم؟
چه می دونم، لابد گفتی آخییی، بیچاره من که هی می خورم به در و دیوار
نه، قربون صدقت رفتم که هی مواظب خودت بودی نیفتی زمین، بعد تو یه چیزی زیر لب گفتی که نفهمیدم، چی بود؟
الان که یادم نیست، ولی مطمئنم گفتم، حرف نزن دیگه، خوابم می پره
.

1 comments:

گلمریم said...

جیگرتو بخورم من. چه پست ملسی بود. از اون حالایی که بعد از بچه دار شدن دیگه تکرار نشده. خدا قسمت کنه. البته تو کانادا .