Wednesday, November 5, 2008

بعد تر

چند شبه که خیلی خوابای عجیب غریب می بینم
اون هم من که اصلا کلا خواب نمی بینم، خواب دونی م تعطیله
پریشب خواب دیدم که تو عراق زندگی می کنم، یه گروه ِ خیلی خفنی اومدن ریختم تو خونمون و شوئرم و من و سر بریدن، بعده چند دقیقه دوباره بر می گردن می بینن که من یه پسر سه ساله داشتم که زیر پتو قائمش کرده بودم که اینا نکشنش، وقتی می خوان پسرم و بکشن من با همو یه ذره جونی که واسم مونده بود می گم نکشینش، این پسرم کوچولوئه، اسمش هم جعفره، حالا شما که شیعۀ جعفری هستین بگیرین این و بزرگ کنین
بعد اونا هم می گن خب ما که مجوز نداریم و اینا، شما باید رضایت بدین، من هم می گیرم سر انگشتم و سوراخ می کنم با خونش رو تن سر دسته شون می نویسم که من رضایت دارم و اینا، امضا
.
حالا عراق و شوئر و بچه و رضایت نامه هه و حتی شیعۀ جعفری به کنار
آخه جعفر ؟؟؟
اینا رو نمی دونم از کجا میارم من
.
دیشبم خواب دیدم که ما رفتیم شمال دنبال خونه بگردیم، وقتی بر می گردیم همه وسائل خونۀ اینجا رو دزد برده، حالا دزده کیه؟ عمو کوچیکم
بنده خدا
حالا عمو کوچیکم و دزد کردم و اینا کاری ندارم، ولی خدا خیرش بده هیچی نذاشه بود تو خونه، یه دونه پَر هم نبود دیگه
.
هی به این چمبه می گم اینقدر شبها خونه رو گرم نکن من خوابای ناجور می بینم
.

0 comments: