دیروز واسه خاطر یه دونه کتاب پا شدم رفتم کتابخونۀ مرکزی دانشگاه شهید بهشتی، تقریبا هشتاد درصد کتابهای قسمت لاتین واسه قبل از سال 2000 بود، اصلا باورم نمیشد
خلاصه دست از پا دارز تر برگشتم
بعدشم که تو این گرما حسابی سردرد گرفته بودم، تا رسیدم خونه برق رفت، یه دوش گرفتم، قرص خوردم و دراز کشیدم، بعد از اینکه برق اومد هم شروع کردم به فیلم دیدن
قربون خودم برم که رفتم چهل تا فیلم خریدم سی تاش تخمی در اومده
بعدشم دیگه از ساعت ده به بعد اصلا نتونستم از تخت تکون بخورم، از سردرد و حالت تهوع، تو این قسمت خیلی گناه داشتم، یعنی واقعا دلم کباب شده بود واسه خودم، قشنگ معنی"یکی نبود یه لیوان آب دستم بده"رو فهمیدم، خیلی درد داشت
چمبه هم که در دسترس نبود که یکم ناز کنم واسش سبک شم
همین
.
1 comments:
هی ی ی ی ی ی... ای که من بمیرم نبینم غمت رو. خوبی بهتر شدی؟ هاهاهاهاها (باز هم سر به سرت گذاشتم)
سر به من نزدی یکی دو روزه؟ بیا یه کم از فرنگستون برات بگم روحیه بگیری آدرس بدم بری اینترنت خوب بگیری بعدش هم آدرس بدم یه سایت توپ که همه فیلمهای روز رو نگاه کنی. آخرین فیلم روی اکران رو . من همیشه آنلاین میبینم. به هر حال همیشه تقویمت بهاری باشه تقویم بانو
Post a Comment