Sunday, June 1, 2008

کمی بعد

واقعا وقتی رو میز و نگاه می کنم ویه عالمه مقاله و کتاب مربوط به دانشگاه میبینم که باید بشینم رو همه شون کار کنم انرژیم تخلیه میشه
وقتی هم که کامپیوتر و روشن می کنم، می بینم چند تا فایل از کارای پایان نامه رو صفحۀ کامپیوتر هست که باید تمومش کنم، طرح پژوهشی،خود پایان نامه، اصلاحات پروپوزال
تا کی من باید این کارایی رو که دوست ندارم انجام بدم؟
یکی می گفت که تازه تو به این کار علاقه نداری هی میشینی سرش؟
بهش میگم بابا جان، من میشینم اینو انجام می دم که زودتر از جلو چِشَم دورشه
نمی فهمن
این استاد راهنماهه خیلی آدم مارمولکی تشریف داره، چون فکر می کنه که من ممکنه سر نمونه گرفتن بهش کلک بزنم اصرار داره که اولا حتما تو آزمایشگاه ِ استاد مشاور انجام بشه، بعدشم گفته باید هر نمونه که مایع آمنیوتیک* هست رو نصف کنم و نصفشو بیارم واسه اون تهران که در واقع خودش کار منو چک کنه
انگاری که من خرم که 100 تا شیشه مایع آمنیوتیک زنهای مردم و تو یخچال خونم یا تو آزمایشگاه که باید پولش از جیب خودم بره نگه دارم بعد از 2 ماه کِلِک کِلِک واسه این بیارم تهران، واقعا چی فکر می کنه پیش خودش؟
انگاری من اگه بخوام سر این شیره بمالم نمی تونم،مثلا من می تونم مایع یه نمونه رو سُرم فیزیولوژیک قاطیش کنم تا چند برابر و تو 5 تا لوله بریزم بهش بگم بیا این مال 5 نفره،کسی آزمایش ژنتیک نمی کنه که بخواد بفهمه
بعضیا واقعا چقدر مشنگ ان
حالا منم فعلا رو دور خوبیَم، فعلانه قصد ندارم بهش کلک بزنم
ولی اگه بعدا ببینم باید تو هوای شرجی و تخمی- تخیلی شمال مجبورم تو بیمارستان 2 ماه کشیک وایسم واسه نمونه گیری،قول نمی دم که نظرم عوض نشه
.
.
.
مایع اطراف جنین در دوران حاملگی*

0 comments: