Saturday, May 24, 2008

شب

چمبه جونم رفت
وقتی داشت می رفت بغضم گرفته بود شدید و اون تلاش احمقانه واسه پنهان کردنش
وقتی داشت از تو کوچه می رفت ،رفتم رو پشتِ بوم و تا آخر ِ رفتنش نگاش کردم
قرار شده که باز زودی همو ببینیم

0 comments: