Friday, May 30, 2008

جمعه 10 خردا 1387

از صب که بلند شدم همه کاری کردم و انگار نه انگار که من فردا دفاع پروپوزال دارم،باید بشینم خودمو آماده کنم خیر سرم،اوووو حالا کو تا شب
دیشب هم از اون شب پنج شنبه ها بود که آدم دلش می گیره،این موقع ها خیلی کیف داره که یکی یه خبری ازت بگیره بدون انتظار
با یکی از بچه ها داشتیم در مورد همین دفاع ها صحبت می کردیم،بهش می گم ببین خیلی خودت رو خسته نکن،اینجا همش جنگِ، تو مراسم دفاع هم جنگ بین اساتیدِ، نگاه ها به دانشجو بیچاره است ولی حرفا همه به کنایه به استاد راهنما گفته میشه، بهش می گم اگه ازت ایراد گرفتن هول نشو، در واقع دارن یه سیخی به استاد راهنمات می زنن که یعنی اون بی سواده، این وسط دانشجو قربانی ِ ولی نباید خودشو ببازه
ای بابا،بفهمین دیگه،اینا همش بازی،یه نگاهی به سهم ایران در تولید علم در دنیا بد نیست
اصلا من این مراسم با شکوه ِ دفاع رو که میبینم تو دلم کلی می خندم،هی هی هی
حالا اینا رو که گفتم، ولی دلم یه جوری ِ واسه فردا، یی یی

0 comments: