Sunday, April 20, 2008

هر چند روزها همیشه قهوه ای نمی ماند،ولی این هم رنگی است

من قهوه فرانسه با کیک کاکائویی خیلی دوست دارم ،نه از این کیکا که روش کاکائو داره ها، نه، از اینا که توش کاکائو داره،یعنی رنگش خیلی قهوه ایه.
قهوه رو همیشه دارم چون در نبودش احتمال مرگ میره ولی روزایی میشه که فراموش میکنم کیک بخرم و این روزا خیلی بده،چون تازه وقتی میرسم خونه این موضوع رو میفهمم و حوصله هم ندارم واسه خرید برم بیرون دوباره.
ولی روزایی که کیک دارم ،که این روزها معمولا روزای خوبی هستند ، قبل از اینکه قهوه درست کنم یک برش مستصیل از کیک جونم میبرم و اونو به قطعات کوچولو مثلا 2 در 2 تقسیم می کنم،بعد میذارم خشک بشه،حدود نیم ساعت باید تو هوای آزاد بمونه تا اونجوری که من دوست دام بشه ،تو این نیم ساعت هم من هی میرم بهش سر میزنم،هی بهش دست میزنم،تا ببینم شد یا نه؟یعنی اونجوری که من میخوام.

تو آشپزخونه در حال درست کردن قهوه ام ولی مگه این فکره راحتم میذاره که الان کیکه ،خشک شده ،اونجا رو میزه؟ وای .....

کنار قهوه سازه وایسادم و هی خودمو تکون تکون میدم،یه جوری که انگاری زود باش،اونم انگاری اینو میفهمه و زود زود کارشو انجام میده،ولی این مواقع که من یکم هولش می کنم طعم قهوه هاش یه جوری میشه،خب هر کی بهش استرس وارد بشه بد طعم میشه دیگه.

ولی...
همه این چیزا رو با اون کیکای خشکی که رو میزه به فراموشی میسپرم، و وقتی با هر جرعه قهوه یه تیکه کیک و تو دهنم خیس میدم و با زبونم فشارش میدم میرم بهشت

0 comments: