Monday, April 28, 2008

آخر شب ،یکشنبه

بالاخره موفق شدم که پروپوزال و ایمیل کنم به استاد
ولی امروز حسابی نشستم روش کار کردم
امروز روز پر استرسی برای چمبه بود،خیلی گناه داره،گاهی احساس می کنم وقتی اینطوری میشه نمی دونم باید چی کار کنم
حقش نبود که سالگردمون پیش هم نباشیم،ولی الان 3 ساله که نتونستیم با هم باشیم
شاید آخر هفته یه برنامه بریزم برم شهرستان
الان که خیلی دلم تنگه واسش
واقعا تو این 3 سال گذشته نتونستیم خوب همدیگرو ببینیم،یعنی کم همو دیدیم
زودتر همه چی حل بشه،دیگه خیلی داره این پروسه مهاجرت طولانی میشه،یا بشه یا نشه،اینجوری آدم برنامه زندگیشو نمی دونه،اینجایی ولی نیستی

0 comments: