Monday, July 20, 2009

وقتی در زودپزی که توش یک کیلو گوشت گذاشتی رو باز می کنی و یه دونه چنگال بر میداری که ببینی موادت پخته یا نه، بعد نمی دونم در اثر چه واکنشی همه محتویاتش دقیقا منفجر می شه تو صورتت و قبل از اینکه اصلا بفهمی چه اتفاقی افتاده فقط گریه می کنی و جیغ می کشی
کلا خوبه که یکی خونه باشه
بهت بگه هیچی نیست
صورتت و بشوره
بپرسی کور شدم ؟ بهت بگه نه
بعد خودش بره همه گوشت ها پیاز ها و کلا رو از کابینت ها و سقف و همه چی پاک کنه
کلا خوبه که تو این موقعیت ها مشابه زودپر آدم تنها نباشه
.
اگه چمبه نبود، بعد از اینکه کلا گریه ام و ترسم تموم می شد، چشام و باز می کردم که ببینم کور نشدم یا نه، بعد دوباره گریه میکردم وصورتم و می شستم(خب ترسیدم دیگه)، می رفتم جلو آینه تو چشمام نگاه می کردم ببینم سالمن ؟ بعد می دیدم خب یکم قرمزه که احتمالا مال گریه است، بعدش کرم می مالیدم به صورتم که می سوزه، برمی گشتم تو آشپرخونه به کابینت ها و این کثافتی که به راه افتاده نگاه می کردم، فحش می دادم و تمیز می کردم
اولین فحشم هم بی شرفه صد در صد
.

1 comments:

N said...

من شنیده بودم که زودپزهای جدید دیگه این جوری نمی شن. حالا دنبال سوژه می گشتم واسه پروژه کارشناسی م بد نیس یه زودپزی طراحی کنم که حال آدمو نگیره