Wednesday, February 4, 2009

چهار شنبه ؟ بهمن سال 1387

من راستش تازه فهمیدم که آدم سرش شلوغه یعنی چی؟
یعنی این که فقط سرش شلوغه و صرفا نشسته به در و دیوار نگاه می کنه و نمی دونه چه غلطی قراره بکنه؟
یعنی یه عالمه چیز تو مغزته که سرت و به قول معروف شلوغ کرده ولی از نظر زمانی وقتت کاملا آزاده
هی دارم فکر می کنم که خیلی کارا باید انجام بشه، بعد می گم ولش کن حالا یادداشت می کنم دو هفته مونده به رفتن انجام می دم، هنوز هم یادداشت نکردم
چمبه همه کاراش و لیست کرده زده به دیوار داره دونه دونه روش خط می کشه
نظم حال به همه زن
هی می گه تو هیچ کاری نمی خوای انجام بدی؟
خب من اصلا نمی دونم باید چه کاری انجام بدم راستش، اصلا هم مهم نیست الان، حالا شاید دو هفته مونده به رفتم یه چیزایی مهم شد، نمی دونم
.
خب جدیدا با یه سئوال فلسفی در مورد خودم مواجه شدم که هر روز بهش دارم فکر می کنم، قبلا هم فکر می کردم ها، ولی بعد از دفاع از پایان نامه خیلی بیشتر شده
من بزرگ شدم قراره چی کاره بشم ؟
نه واقعا قراره چه غلطی بکنم آخه
خب هنوز نمی دونم، اصولا هم فکر نکنم حالا حالا ها بفهمم
امتحان آیلتس که قرار بود بدم؟ ها ؟ چیزه، هیچی ولش کن
.

0 comments: