Thursday, December 4, 2008

پنج شنبه 14 آذر ماه سال 1387

وقت دفاعم مشخص شده، 23 آذر
من هم خب مشکلی ندارم، فقط می خوام زودتر از شرش راحت شم که بیام گرگان و بتمرگم تو خونه زبان بخونم، چون واسه پنجم اردیبهشت آیلتس ثبت نام کردم
دفعۀ قبل که تهران بودم و داشتم واسه وقت دفاعم چونه می زدم، رئیس کمیته پژوهشی گفت باشه، 23 آذر و اینکه باید 17 آذر شونزده نسخه از خلاصه پایان نامه ات رو میز من باشه
گفتم باشه خانم دکتر، مشکلی نیست، من همون 17 ام میدم یکی از بچه ها بیاره
خلاصه زمین رو به آسمون چسبوندم ولی قبول نکرد، گفت الا و بلا باید خودت بیاری و از هیچ کس دیگه ای حتی استاد راهنمات هم قبول نمی کنم، خودت رو باید اون روز ببینم
آخر سر هم فرمودند که این مشکل من نیست که شما شهرستان زندگی می کنید
حالا مجبورم که فردا پس فردا برم تهران، دقیقا واسه اینکه چند تا ورق رو بذارم رو میزش، همین
با جلسه دفاع فعلا یه مشکل دارم
اینکه باید از چند تا آدم قظمیت که هیچ کاری واسه این پایان نامه نکردن تشکر کنم، یعنی که چی؟
رئیس دانشکده!؟ من اصلا ندیدمش تا الان خب، تشکر چی؟
معاون!؟ بی خیال بابا
رئیس کمیته پژوهشی!؟ خب فقط تاریخ ها رو مشخص می کنه که اگه باهاش خوب رفتار کنی و بهش بگی خانم دکتر، زود بهت وقت می ده
استاد ناظر !؟ وقتی پایان نامه رو به اش دادم خوند، یه هفته بعدش بهم برگردوند و هیچی هم نگفت، خب چی چی که از راهنمائیش تشکر کنم؟
استاد آمار !؟ خب فقط تعداد نمونه رو مشخص کرد، و دیگر هیچ
استاد راهنما !؟ خب یه چند باری زنگش زدم، ولی کلا 5 % پایان نامه رم انجام نداده
استاد مشاور!؟ خب فقط آزمایشها تو آزمایشگاه اون انجام شده، همین، یعنی هر جایه دیگه هم می تونست باشه
تازه اینها که هیچی
مثلا باید بگم، از چمبه می تشکرم بابت همه همراهی هاش و تحمل غرغرهای همیشگی من؟ خب این که کلا ربطی به پایان نامه نداره
از مامانم اینا، وای خاک به سرم، بی خیال
دلم نمی خواد خب تشکر کنم، الان یکی برنگرده بگه خب نکن، چون نمی شه که، هر پایان نامه ای که باز می کنی، حداقل یه ورق داره از این تشکرجات، مردم به روح پدرشون هم تقدیم می کنن، بعد من خب حالا تو پایان نامه که هیچی، اون روز باید جلوی اون همه ادم این پرت و پلاها رو بگم، نگم!؟ نمی شه که، خب همه رفتن گفتن، خراب کردن دیگه، الان من نگم نمی شه
سر پره دفاع، چند روز قبلش استادم تلفن زد گفت اول که خواستی شروع کنی بگو" از اعضای هیئت علمی تشکر می کنم بابت حضورشون" بعد من رفتم همین و بگم دو بار زبونم گرفت سر هیئت علمی اش
اینایی که می رن اون بالا شعر می خونن رو بگو
..

1 comments:

اردی خان said...

به به تقویم بانو از این طرفها؟ درود

ببین قزمیت را درست کن نخست. و دیگر اینکه : رشتیه میره خونه می بینه یه نفر تو تختش خوابیده پهلوی زنش شاکی میشه میگه، اینقدر بدم میاد هرکیمیرسه میخواد ادای من رو در بیاره...!!!

تازه لره به عنتری نژاد میگه : ببینم تو قیافت اینجوریه یا داری مسخره بازی در میاری؟