Monday, September 22, 2008

دوشنبه اول مهرماه سال1387

امروز بعد ار مدتها یه امتحان لیسنینگ از خودم گرفتم، از چهل تا سئوال 33 تا رو درست زدم، خب به نظرم خوب بود، آخه اولها که امتحان می دادم بیست و سه چار تا بود فکر کنم
.
روزی که اومدیم تهران، فرداش هر دو مون نشستیم واسه کارامون برنامه ریزی کردیم
خب واضحه که اون الان روزی حداقل 8 ساعت درس می خونه و همۀ کاریی رو که انجام می ده روی کاغذ ِ روی دیوار علامت می زنه، من هم که در برنامه ریزی و اجرا نکردن استادم واسه خودم
اصلا جالبه که از سرجاش بلند نمی شه این بچه، فقط واسه دستشویی
حالا من که میشینم سر درس، هر نیم ساعت فقط پا می شم یه چیزی بخورم
.
چمبه می گه
تو سر درس که هستی هر ده دقیقه پا میشی
موقع فیلم همه اش داری وول می زنی
موقع نهار صد بار میری تو آشپزخونه چیز میز میاری
موقع تلفن هی راه می ری
موقع وبلاگ خوندن هر یک دقیقه یه چیزی می گی
اگه ده دقیقه، فقطط ده دقیقه تونیستی وول نزنی ! ؟
.
بابام ازش می پرسه درسها چه طور پیش می ره؟
می گه: خوب پیش می ره، اگه این دختره بذاره
خب آخه من هر ده دقیقه که پاشم برم تو آشپزخونه، برم خودم رو وزن کنم، برم دستشویی، برم 4 تا طناب بزنم، برم .......، یه بوس که باید بکنم یا حداقل یه بغلی، چیزی
بعدش الان یه جوری شده که چمبه می گه، عزیزم ناراحت نشی هااا، یه نیم ساعت می شه حواسم و پرت نکنی؟
.

2 comments:

savijhe said...

معمولا وقتی دو نفر با هم درس میخونند خیلی راحت تر میشه این وول زدن ها رو کم کرد ولی خب منم مشکل این وول زدن ها رو داشتم و دارم و میدونم که خواهم داشت!

گلمریم said...

عزیزم نمره زبانت خوب شده. فک کنم دیگه باید یواش یواش بار و بندیلتو ببندی که بری. حالا با این دید که به وسایلت نگاه کنی کلی چیز هست که به دردت نمی خوره و باید ردشون کنی. ضمنا واسه دفه اول اشکالی نداره که هیچی نیاری. حتی اگه چیزی هم نخری اصلا مهم نیست. ولی اگه خودت بیای خوشحال میشیم. یه شماره تلفن برام ایمیل می کنی؟ راستی سواپ جمعه صبح از ساعت 10 تا 12 است. می تونی بیای؟