Wednesday, August 20, 2008

سه شنبه 29 مرداد ماه سال 1387

اصلا الان هیچی رو دوست ندارم
مخصوصا چمبه رو که چند روزه اخلاق ِ من و سگ کرده
واقعا خیلی بده که آدم تو زندگی حس هاش از یه نفر اینقدر تاثیر بپذیره که اگه اون حالش خوب باشه تو خوبی، یعنی که چی؟
چند روزه که تو خودشه، من هم راه نمی ده
خب دلم بغل ِ خوشحال می خواد، که ندارم
فقط شبها قبل از خواب یه بوس می کنه
من هم بهش گفتم بوس ممنوعه
بوس دوست ندارم اینجوری خب
الانه پشت کامپیوتر نشسته بودم، بعد اومده من و از پشب بغل می کنه ومی بوسه، من هم اصلا انگار نه نگار، حتی سرم و هم بالا نکردم، دستام زیر چونه شونه هام و دادم بالا که دستاش رو برداره، گفتم نکن حواسم پرت می شه
خوبش شد، آخه غروبی ریش هاشو زده بود و اینا، بعد میاد یه بوس می کنه میره؟؟؟
اِواااا ؟؟؟
.

1 comments:

اردی خان said...

کاش یکی بود به شما بانوان گرامی از اول یاد می داد که مردها برخی موارد نیاز به تنهایی دارن .. با دلیل و بی دلیل... بهترین کار برای یک سری از مردها اینه که کاری به کارشون نداشته باشی در اینطور موارد. به این میگن غار تنهایی.. بگذار خودش از غار بیاد بیرون.... یه روزهایی آدم حوصله خودش رو هم نداره ..... فقط یه کم درک متقابل و از همه مهمتر صبوری می خواد... صبوری و تحمل