Wednesday, August 6, 2008

سه شنبه 15 مرداد سال 1387

دیروز یه دختر ِ حامله با یک خانم تقریبا 50 ساله اومده بود بیمارستان
بهشم میگم عزیزم چند سالته ؟
نمی دونم
اون خانمه گفت، آخه این سواد نداره که، نمی دونه چند سالشه
خانم شما چه نسبتی باهاش داری؟
من هم مادر شوهرشم، هم خاله اش
از دختره پرسیدم که آخرین بار کی پریود شدی؟
چی؟
یعنی، رگل،یعنی امممم ..... منظورم اینه که خون دیدی؟
آهاا، یادم نیست
خب، آخرین بار کی نزدیکی کردی؟
نزدیکی؟؟؟ یعنی چه؟
خب منظورم اینه که کی با شوهرت بودی؟
خب شوهرم همیشه هست
آها، ببین منظورم اینه که کی با شوهرت با هم تو رختخواب بودین؟؟؟یعنی که ام(اینجا دیگه به حرکات متوسل شدم)فهمیدی؟
آهااا، همون یک سال پیش که ازدواج کردیم
.
.
خب، یعنی که همون شب اول عروسی اش اینترکورس داشتن، تمام، الانم که حامله اس، فکر کنم نهایتا شاید 16 سالش بود
.
من از این مادر شوهر خاله ها خاطره بد دارم
یک شب بیمارستان بودیم، دیدیم یک دختر 12 ساله رو آوردن، با خونریزی خیلی خیلی شدید، بعد که معاینه اش کردیم دیدیم که اینترکورس داشته، گفتیم حتما بهش تجاوز شده، خلاصه همراهش رو خواستیم دیدیم مادرش و خاله اش و یه آقای 30 ساله هستن، خلاصه داستان از این قرار بود که این دختر 12 ساله رو دادن به پسر خاله 30 سالش، بعد که در واقع پسره خواسته به دختره تجاوز کنه بچه خیلی مقاومت کرده، آخرسر مامان ِ و خاله اومدن پاهاش رو نگه داشتن از دو طرف که آقا کارش رو بکنه
خلاصه بچه رو فرستادن اتاق عمل، چون تمام کانال واژن و رکتومش پاره شده بود
.
خب فکر می کنین تو این شرایط پرسنل بیمارستان چی کار می تونن بکنن؟؟؟ هیچی، اگه هر جایی رو تلفن کنن و خبر کنن در نهایت خودشون مجرم هستن، باباااا زن و شوهرن اینا، می فهمین که؟
..

2 comments:

Anonymous said...

واییییییییییییییی
درود تقویم بانو
از طریق سایت شایگان باهات آشنا شدم.نوشته هات رو اکثر اوقات میخونم.وایییییییی شما هم مثل خواهر من فکر کنم ماما هستین؟!درسته؟!
خواهرم که یه چیزهایی گاهی تعریف می کرد که ساعتها مو بر تنم سیخ می شد.وای از این همه بدبختی و نا اگاهی و نادانی.وایییییییییییییییییییییی
من خیلی خوشحالم که یک پسر کوچولو دارم و از اینکه او دختر نیست و در جامعه ایران هم نیست خوشحالم .ولی تا کی باید این وضع ادامه پیدا کنه؟!تا کی؟!

DESERTER said...

چه دردناك..چه دردناك..چه دردناك