Saturday, May 3, 2008

شنبه 14 اردیبهشت سال 1387

بالاخره تصمیم گرفتم برم شهرستان،یعنی چهارشنبه شب رفتم و الان یعنی امروز صبح هم برگشتم
سفر بدی نبود،خسته کننده کمی
دیشب کاملا تو راه بودم،تقریبا خوابیدم،فقط یه ده باری از خواب بلند شدم،اینم بد نبود
صبح از ترمینال آرژانتین رفتم موسسه زبانم ،برنامه داشتم که اگه نمرم خوب شده باشه تخفیف شهریه بگیرم،اینم بد نبود چون 50 درصد تخفیف گرفتم
سر راه یه نون بربری،پنیر و نسکافه خریدم،پیش خودم داشتم میگفتم که چقدر گشنمه و حق دارم چون که دیشب شام نخوردم،که یهو یادم اومد دیشب یه شام مفصل خوردم،ولی خب گشنم بود دیگه
اومدم خونه و یه چیزکی خوردم و حالا هم نشستم اینجا
وقتی شهرستان بودم رفتم یه مغازه ای که مواد غذایی واسه دیابتی ها میفروخت،می خواستم ببینم این نسکافه رژیمی که من همیشه می خورم رو اونا هم دارن یا نه،اونا اصلا نمی دونستن چیه؟یه دونه که همرام بود رو نشونشون دادم و دیدم رنگ از سر رو روی فروشنده پرید
خلاصه کلام اینکه این ماده غذایی که من دارم حدود 2 ساله تقریبا هر روز مصرف می کنم حاوی ساخارینه که سرطان روده بزرگ میاره،وخیلی وقته که سرطان آوریش ثابت شده،اینم که بد نبود
حالا هم خیلی خواب آلوده ام ،باید برم یه دوش بگیرم و برم مدارکمونو واسه ترجمه بدم
از فردا هم دور جدید کلاس زبانم شروع میشه،زود زود دلم واسه کلاسام تنگ میشه
خلاصه اینکه الان تهرانم