Saturday, April 19, 2008

جمعه است،یعنی فردای دیروز

من اصولا با جمعه ها خیلی حال می کنم و هیچ وقت هم نفهمیدم که این غروب جمعه که میگن یعنی چی؟
دیشب که شب 5شنبه بود و من مثل همیشه غصه دار که الان تهران شلوغه و من خونه،یکی از دوستام تلفن زد که بریم بیرون،البته متاسفانه واسه یه ماجرای غم انگیز که فکر کنم به خوبی تموم شه
راستی من نشستم امروز سر پروپوزال جانم و دارم تمومش می کنم،دختر خوبی شدم
برنامه هم بالاخره ریختم واسه زبان و اینا و چسبوندمش تن دیوار،حالا هی نیگاش میکنم،فکر کنم یکم هم طول بکشه تا اجراش کنم
امروز یه اتفاق ناراحتی هم افتاد واسم،یعنی در حالی که داشتم با چمبه جونم حرف می زدم تمام بدو بیراهایی که مامانش داشت نثار من و خانوادم میکرد وشنیدم،همیشه میدونستم که اینا رو میگه ولی هیچ وقت نشنیده بودم،خلاصه که اصلا خوب نبود

4 comments:

NEWsħĀ said...

ما شما را تازه کشف کردیم و همه ی پست ها را خواندیم
خوشحالی من بابت این است که تازه مطمئن شدم دختر هستید و چه همه خوشحالم ..هر چند کامنت من با پست هم خونی نداره اما سلام دختر جان سلام ... نیوشا

NEWsħĀ said...

روزت خوش .. دختر جان .. ناراحت نباش .. ناراحت نباش
از اون جایی که حدس میزنم آنلاین میشی و مینویسی من حدود سه ماه خاطره دارم
برم دارم روی دنده ی وراجی میافتم
روزت خوش .. جمعه خوش

NEWsħĀ said...

یادم رفت بگم
از بلاگهایی که از اولش در جریان هستم خیلی خوشم میآد
دیگه مجبور نیستم آرشیو طولانی رو بخونم ... دیگه رفتم .. روزت خوش

mahdi said...

salam. khoobi. mibinam ke bloge jalebi dari. kheili khoobeh vaght kardi ye sari ham be man bezan. man inja hstam.
http://noogool.webzzz.com