Tuesday, April 22, 2008

سه شنبه 3 اردیبهشت سال 1387

یادمه وقتی کوچیک بودم ،وقتی مثلا داشتم نقاشی می کشیدم یا هر کاری که نیاز به تمرکز داشت (؟)،زبونم از تو دهنم در میومد و سفت می شد و به خودش کش و قوس میداد،و یه طوری که انگاری دارم با زبونم فکر می کنم میشد،یعنی تا نقاشیم تموم بشه این زبونه هی می رفت بیرون هی میومد تو
این حرکت کاملا غیر اداری بود،منم چون مامانم هی می گفت زبونتو بده تو متوجهش شدم
وقتی بزرگ شدم و طبعا زبونم هم بزرگ شد و تجربیاتش زیاد شد و دنیا رو با گوشت و خونش چشید(؟)،این عادت هم مثل خیلی های دیگه از سرش افتاد
ولی من جدیدا بدجوری احساس می کنم باید خودمو موقع ظرف شستن تو آینه غافلگیر کنم
یعنی ممکنه؟؟؟


0 comments: