Monday, April 14, 2008

یکشنبه 25 فروردین سال 1387

تازه از شهرستان برگشتم،یکسری کارها واسه مهاجرت بود که باید خودم میرفتم حتما
فردا هم کلاس زبان دارم
این 1 روز که اونجا بودم یک شعر از شهریار قنبری شنیدم باصدای گو  گو ش
آقا من می تونم با این شعر یک چیزی حدود 2 هفته خوش باشم

و این هم شعر
اشکای من گوله گوله میچکه رو ماهی تابه
همه دود میشن می سوزن شام من گریه کبابه

 چند روز پیش داشتم از تجریش به سمت دولت میومدم ، روی یک پارچه بزرگ نوشته بود


سالروز ولادت پیامبر آریایی را به تمام ایرانیان تبریک عرض مینمائیم

عجب سرعتی دارن اینا در تبدیل عید نوروز به یک اتفاق مذهبی،بد دارن تلاش می کنند در جهت پیوند این دوتا

0 comments: