Sunday, June 22, 2008

شنبه 1 تیر 1387

امروز وقتی داشتم پای یه برگه ای رو امضا می کردم، وقتی فهمیدم که اول تیر ِ خیلی شوکه شدم،زمان نمی گذره که، داره پرواز میکنه
مخم حسابی تو این کلاس زبانها گوز پیچ کرده، اصلا حال خودم و نمی فهمم،پایان نامه هم که به لقا الله پیوسته، انگار نه انگار، هی می خوام بشینم یه برنامه ریزی کنم، باز به خودم می گم که اونی که قبلا نوشته بودی رو چه قدر عمل کردی که حالا بخوای دوباره برنامه ریزی کنی
ای بابا
اول تیر شد راستی راستی
این بلاگر هم که بیست ساعت از شبانه روز رو باز نمیشه، علت رو من نفهمیدم چیه
فردا باز کلاس زبان دارم، هنوز هیچ کارشو نکردم

3 comments:

masgh said...

با سلام برای اینکه زود به جواب سوالتون برسید امدم بگویم آن عکس خود من است که د ظلمت نشتم عکاسشم پدرم است .امیدوارم که جواب کاملی داده باشم چون خودم از انتظار کشیدن خوشمنمیاد زود جواب میدم

masgh said...

قابلی نداشت
ببینم نکنه شرط بندی کردید اون عکس
بالا الاغ یا انسان حتما هم شما گفته بودی انسان که خوشحال شدی هرچی باشه شرط رو بردید دیگه .

اردی خان said...

درود عزیزم.من رو یاد اون روزها انداختی که باید مثل تو می نوشتم و استاد راهنما هم یه احمقی بود به تمام معنا یابو (با پوزش از یابوهای محترم)..به هر حال دورانی بود...تازه من اون موقع عاشقیت هم داشتم!!!! جان خودم کم داشتم نه؟ .. پاینده باشی خانومی