Tuesday, October 28, 2008

بعد تر

من یک عدد صاب خونۀ بی ادب دارم که هر چی مشکل با پسراش و عروساش داره سر من خالی می کنه
خب من هم مظلوم :دی ، دلم می سوزه دیگه، می شینم غصه هاشو گوش می دم، یعنی داد و بی داد هاشو
بعدش اشکش گاهی در میاد
یعنی همه این اتفاقا تو همون چند لحظه ای میفته که من دم درشون می رم اجاره خونه بدم هاا
یعنی الان که رفتم گفتم ما داریم می ریم آخر آبان، چه دعوایی با من کرد
وای خدا به دور
می گه چرا زودتر نگفتی، اجاره هم که سه ماهه ندادی !؟
می گم بابااااا، من اجاره تیر و که دادم، اجاره مرداد و شهریور و خیر سرم تهران نبودم، بعدش پسرتون گفت لازم نیست بریزم به حسابش وقتی اومدم بدم، یعنی اجارۀ مرداد و شهریور رو حدودای 20 ام شهریور دادم، اجاره مهر ماه رو هم خب ده بار اومدم دم خونه تون نبودین، خب چی کار کنم حالا 6 مهر شده، ای وای
.
حالا ایناش که مهم نیست که، پیرزن ِ یه چی می گه
ولی بیچاره پسراش، خدائیش چی می کشن
داشت به عروسش اینا فحش می داد(گه و کثافت و اینا می گفت یعنی) یک کلمه من ِ بینوا گفتم حالا حاج خانم اشکال نداره، جوونن اینا دیگه :دی ، دارن زندگی می کنن
واییییی، دادی زد تو راه پله ها که نگوو
جوونن؟؟؟من و پیر و کور کردن تا بزرگ شدن، حالا این دخترۀ کثافت اومده داره پسر من و از من جدا می کنه
من هم خب گفتم بله راست می گین، شمام زحمت کشیدین خب
یه اتفاق خوبی که افتاد این بود که تلفن زنگ زد، مجبور شد بره جواب بده، من راحت شدم
یعنی ماهی دو سه بار بس ِ من ِ فکر کنم از این حرفا بشنوم از این خانمه
.

0 comments: