Monday, August 11, 2008

دوشنبه 21 مرداد ماه سال 1387

معمولا وقتی میرم بیماستان توی درمانگاه می شینم
اما دیروز فرق داشت، یعنی یک سری به زایشگاه(این اسم رو باید عوض کرد)زدم، آخه یه خانم خیلی خوشگل اومد درمانگاه که معاینه بشه و بره زایشگاه واسه زایمان، من هی به اش نیگاه می کردم و فکر می کردم واییی چه قدر خوشگله، سیر نمی شه آدم ازش، یعنی حامله بود، یکم چاق هم شده بود این همه خوشگل بود، وای به حال قبل از حاملگی، یعنی هر حرکتی می کرد سک.سی بود، می گم هر حرکت یعنی هرچی، مثلا حتی وقتی دستش رو حرکت میداد، موهاشو درست می کرد، هی ی ی چی بگم
موقعی که درد داشت لب پائینش رو گاز می گرفت، اینقده سکس.ی میشد که نگووو
یعنی هیچی ِ هیچی هم آرایش نداشت
.
خلاصه رفت زایشگاه، بعد از چند ساعت من رفتم ببینم که نی نی اش چه شکلیه :دی
خیلی خوشگل بود
.

1 comments:

Anonymous said...

خانومه می گما... این کامنت دونیِ شخصیِ یه دفتر خاتراتِ شخصیه و اصن به من چه و الخ... ولی تو دلم مونده بپرسم چرا یه مدته فقط در مورد کار می نویسی؟