Thursday, June 26, 2008

یکم بعد تر

یه دونه خیار شستم تا رفتم بخورم دیدم بوی پهن میده، معلوم نیست تو این مزرعه ها چه خبره، یا شاید خیار ها رو تو کو.ن گاوها پرورش میدن، اَه اَه اَه
یه بار یادم میاد که نزدیک یه کارخونه شیر بودیم، زمانی بود که دامدارها شیرها رو دوشیده بودن و آورده بودن که به کارخونه تحویل بدن، خودشون شیرها رو از تو ظرفای کوچیک به ظرفای بزرگی که شبیه بشکه بود منتقل میکردن، بعد دقیقا جلوی چشم همه یکی از همین کشاورزا یه ظرفی رو که کثیف بود توش مایع ظرفشویی ریخت بعد از پله های این بشکه ها رفت بالا، ظرف ِ رو کرد تو بشکه شیر و آورد بیرون بعد یکم با دست سابیدش و دوباره کرد تو بشکه شیر و به اصطلاح شستش
جالب بود که واسه همه این موضوع ظاهرا طبیعی بود چون تنها افرادی که حتی به اون آدم نگاه می کردن ما بودیم، بعد باباهه بهش گفت که آقا این چه کاریه شما می کنین؟ اینطوری که دیگه نمیشه اون شیر و خورد، پر ِ مایع ظرفشویی کردیش؟
بعد اون آقاهه هم گفت، نه بابا، تو این همه شیر که معلوم نمی شه، چه قدر سخت میگیرین ؟
وقتی شیر می خورم میبینم راست میگفتاااا ، معلوم نمیشه که ه ه ه ، ای باباااا ، سخت می گیریم هاااا

0 comments: